کد مطلب:53808 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:237

قانون و عدالت علی در بصره











در گفتار پیش از ام المومنین عایشه ، از طلحه و زبیر دو صحابی رسول خدا سخن رفت و در تحلیل قضایا چهره ی اینان و معاویه كه به دنیا دل فروخته بودند ترسیم گردید.

اینك می بینیم كه نیروی سیاسی و موقعیت اجتماعی عایشه به كار گرفته شد و هودج عایشه سمبل خونخواهی عثمان گردید ، طلحه و زبیر به دنبال شتر او به راه افتادند و به خونخواهی خلیفه ی سوم عده ای را بسیج كردند و از شهری به شهر دیگر پیش رفتند تا به بصره رسیدند و راه عناد و دشمنی با علی « ع » را پیمودند و فرماندار امیرالمومنین را با ریش و ابروان تراشیده از شهر خارج كردند و خزانه داران بیت المال و عده ای دیگر را كشتند و حكومت موقت عایشه را تشكیل دادند و علی « ع » را به جنگ فراخواندند.

عایشه فرمانروای بصره است. قیام او به ظاهر برای خونخواهی عثمان است ، اما در باطن كینه ای است كه از علی به دل دارد. امیرالمومنین درباره ی او فرمود: « اما عایشه ، رای سست زنانه ، او را دریافت و در سینه اش همچون آهنگران كین توزی و حسد جوشیدن گرفت و جنگ بصره را برپا كرد »[1] .

امام درباره ی طلحه و زبیر می فرماید: آنان مرا خوب می شناسند و می دانند كه من با روبرو شدن با شمشیر هراسی ندارم اكنون چه شده است كه طلحه مرا به جنگ تهدید می كند. او خون عثمان را مطالبه می كند حال آن كه برای كشتن عثمان كسی از او حریص تر

[صفحه 226]

نبود ، او آتش فتنه را روشن كرد و مردم را به كشتن عثمان ترغیب نمود و خود باور دارد و می داند كه یكی از قاتلین عثمان او می باشد ، اكنون بسرعت خود را از مركز خلافت دور كرد و به عذر مظلوم كشته شدن عثمان ، پیمان ما را بشكست.[2] .

آنان بر عده ای از مردم ستم روا داشتند و بی گناهان را كشتند ، برای من كافی بود كه اگر آنها عمدا كسی را بدون ارتكاب جرم و گناهی بكشند با آنان مقابله كنم و بر طبق قوانین الهی رفتار نمایم. اینك كه آنان ستمهای بی شماری را انجام داده اند به خدا سوگند كه كشتن همه ی آن لشكر به من روا خواهد بود[3] .

من كسی نیستم كه فتنه و آشوب ببینم و از آن جلوگیری نكنم. به خدا سوگند علی كسی نیست كه در مجالس سوگواری ، نزد گریه كنندگان برود و صبر كند كه طلحه و زبیر مردم را به خون بكشند و آن وقت من بر سر اجساد مردگان حاضر شوم ، نه هرگز - من فرصت را از دست دشمن می گیرم و او را به جزای خویش می رسانم.[4] .

من می دانم ، این دو ، هر یك حكومت و ریاست را برای خویشتن می خواهند نه برای رفیق خود ، طلحه و زبیر با هم اختلاف و از یكدیگر كینه در دل دارند كه بزودی آشكار خواهد شد ، آری برای شكستن هر پیمانی شبهه ای و برای هر گمراهی بهانه ای لازم است اینان هم ، باطلی را به صورت حق درآوردند و بهانه ای به دست پیروان خویش دادند.[5] .

اینان به سوی پرتگاه پیش رفتند و چاره نداشتند كه بگویند به خونخواهی عثمان آمده ایم ، حال آن كه خدا می داند كه قاتلان عثمان آنها هستند[6] .

پنج ماه و چند روز است كه از خلافت علی « ع » می گذرد ، امام در حالی كه ابوایوب انصاری ، خزیمه بن ثابت انصاری ذوالشهادتین ، ابوقتاده بن ربعی ، عمار بن یاسر ، قیس بن سعد بن عباده ، عبدالله بن عباس ، عبیدالله بن عباس ، معبد بن عباس و عده ای از سران مهاجران و انصار و اهل بدر به همراهش بودند به بصره وارد شد و در محل زاویه فرود

[صفحه 227]

آمد.

امیرالمومنین به گوشه ای ایستاد و نماز گزارد و آن گاه دست برداشت و گفت:

خداوندا ، من كار بصره را به تو واگذار می كنم ما را به سرای نیكو فرود آر كه تو بهترین فرود آورندگانی ، خدایا پرده فریب و تزویر را از چهره هایشان فروانداز و در دلهای اینان چراغ هدایت را برافروز. زیرا اینان بیعت مرا شكستند و بر ضد من قیام كردند تا از اجرای فرمان تو كه حق و عدالت است جلوگیری كنند و مسلمانان را به زیر پرده ی ظلمت بكشند ، من از تو می خواهم كه خون مسلمانان را حفظ كنی.

آن گاه به عبدالله بن عباس فرمود كه از زبیر دیدار كند و با سران سپاه بصره گفتگو نماید ، در این ماموریت به او تعلیم داد كه با طلحه دیدار نكند ، زیرا او در تكبر و نخوت غرق گردیده و همچون كودكان سبك مغز است كه در عین سالمندی و كهولت ، چون گاوی را ماند كه شاخ خویش را برای حمله آماده كرده است و پندارد با چنین وضعی می تواند در مقابل حوادث پایدار باشد ، او در نادانی و خودسری خود فرورفته و نمی داند كه دست به چه كار خطرناكی زده است ، وی بر اسب سركشی سوار است كه به سوی پرتگاه بسرعت می راند ، اما می گوید كه مركبی آرام و مطیع دارد و به آرامی پیش می رود.

به تو سفارش می كنم كه با زبیر به گفتگو نشین ، زیرا ، وی را طبیعتی نرم است و حسن خلق دارد و فرمانبرداریش بیشتر می باشد.

من و زبیر در پیكارهای فراوان تحت فرمان پیامبر دوش به دوش یكدیگر شركت داشتیم و قوای دشمن را در میدانهای جنگ در هم كوبیدیم. بدین جهت می توان امیدوار بود كه تو بتوانی بر دل و اندیشه او دست یابی.

به او بگو كه علی فرزند دایی تو می گوید چه پیش آمده است كه مرا در حجاز شناختی و دست بیعت دادی و امروز به سوی عراق آمدی و با من همچون بیگانگان هستی و آغاز جنگ نمودی چرا از آنچه بر تو ظاهر شده بود منصرف شدی.[7] .

طالبان حكومت دنیا اصرار به جنگ نمودند ، ناچار امیرالمومنین سپاه خود را آرایش داد و دستور فرمود مادام كه از سپاه بصره جنگ آغاز نشود دست به كار نشوند.

افرادی را كه با تیر سپاه دشمن جان سپرده بودند به نزد علی « ع » آوردند.

[صفحه 228]

حضرت ، به عمار گفت با این مردم اتمام حجت كن.

عمار به هودج عایشه نزدیك شد و از او خواست كه مقصودش را بیان كند ، عایشه گفت ما به خونخواهی عثمان بدین نبرد تن دادیم.

یاسر گفت بر ما پوشیده نیست كه تو به كشتن عثمان فرمان دادی ولی امروز با ناله و گریه به میدان جنگ می آیی و خون او را مطالبه می كنی.

ما هرگز دروغ نگفتیم و امروز هم دروغ نمی گوییم كجی ها و كج رفتاری ها از توست و اگر به راهنمایی خرد ، دست از این كار برداری و از گفتار پیامبر پیروی كنی راه توبه پیش گیری نجات یابی و گرنه این پرده بزودی بیفتد و حقیقت روشن شود و من از خداوند می خواهم كه گناهكار را از پیش پای امت بردارد و دوستانشان را كه غفلت زده هستند به پیشگاه عدالتش فراخواند.

هنگامی كه علی « ع » تن به جنگ می دهد ، دست برمی دارد و می گوید:

« بار خدایا زبیر را با به بدترین قتلی بكش و به گمراهی خونش را بریز و طلحه را خوار گردان و در آخرت بدتر از این برای آنها ذخیره كن چون آنان به من ستم كردند و بر من افترا بستند و گواهی خود را درباره ی من كتمان كردند و تو و رسولت را نافرمانی نمودند[8] .

علی با سر برهنه و بدون زره به میدان می رود و زبیر را می خواند چون به هم می رسند همدیگر را در بغل می گیرند و معانقه می كنند و به یادش می آورد كه پیامبر چنین روزی را به او گوشزد كرده بود.

عایشه در هودجی نشسته است كه دور آن با زره پوشانده شده و مردم را به خاك و خون می كشد تا علی را به جنگ مجبور كند.

علی كه سربازی فداكار و سرداری رشید و افسری آشنا به نكات و دقایق جنگی می باشد در درجه ی اول امیرالمومنین و بنیانگذار حكومت عدل اسلامی است. او می خواهد جامعه منحرف و سراسر بدعت را با روحی تازه نوسازی كند و شخصیت و صفات اخلاقی اسلامی را در آن به وجود آورد.

ماه پنجم خلافت علی « ع » است كه او به میدان جنگ پا می گذارد و می خواهد درس اخلاق و جوانمردی و شجاعت و عدالت را از میدان جنگ شروع كند تا هم سرداران و سربازانش از عدالت اسلامی آگاهی یابند و هم دشمن در حال شكست و فرار از عدالت

[صفحه 229]

علی برخوردار باشد از این رو به سپاه خود دستور می دهد و می گوید:

ای فرماندهان فداكار و ای سربازان رشید من باید بدانید:

وقتی آنها را شكست دادید مواظب باشید كه زخمی ها را بیجان نكنید و اسیر را نكشید چون او در دست شماست و قدرت دفاع از خود را ندارد ، فراری را تعقیب نكنید و به دنبال او نروید زیرا فراری از جنگ سرشكستگی را برای خود خریداری كرده و شرمسار است.

عورت كسی را نمایان نكنید زیرا كاری زشت و بسیار ناپسند است.

آنها كه به خون خفته اند ، اعضایشان را قطعه قطعه نكیند ، زیرا شرافت انسانی اجازه نمی دهد كه با انسان همچون حیواناتی كه برای قربانی سر بریده می شود رفتار گردد.

پرده ای را ندرید و به اموال كسی دست نزنید زیرا بد خاطره انگیز است.

تنها سلاح و لوازم و غلام و كنیزی كه در اردوگاه دشمن است جزء غنائم جنگی می باشد و جز آن هرچه هست مطابق ترتیب قرآن متعلق به ورثه است.[9] .

هدف ما جز رضایت خداوند و اجرای مقررات اسلامی چیز دیگری نیست به دنبال پاكدامنی باشید كه ثروتی است پایدار و بر ثروت دنیا مقدم است.

فرزند ابوطالب ایمانش چون كوه استوار است و قلبش چون آهن پابرجا ،

ما به پا خاسته ایم كه پستان ظلم را برای همیشه خشك كنیم.

شمشیر را به حق فرود آورید چون خودسری و استبداد در جلو روی شماست.

نیروی علی بر قوای عایشه پیشی گرفت و آنها را در هم كوبید.

اكنون شتر عایشه به ضرب شمشیر سربازان علی به زمین غلطیده و هودج ام المومنین پایین افتاده است. محمد بن ابی بكر دست خود را به درون هودج برد عایشه گفت كیستی ، جواب داد برادرت محمد كه تو بیشتر از همه او را دشمن داری.

امیرالمومنین نزدیك شد و با چوب به هودج زد و گفت:

« ای حمیرا ، آیا پیامبر فرموده بود كه این طور كنی ؟ آیا نگفته بود كه در خانه ات بنشینی ؟ آنان كه تو را از پرده بیرون آوردند در حق تو به انصاف رفتار نكردند زیرا زنان خود را در پرده نگهداشتند. »

امیرالمومنین وارد خانه عایشه می شود در حالی كه دشمنانش در آن خانه پنهان

[صفحه 230]

هستند ، برخی از زنان چون او را بدیدند فریاد زدند كه ای كشنده ی دوستان كجا می آیی.

امام فرمود ، اگر من كشنده ی دوستان شما بودم ، كسانی كه در این خانه پنهان هستند و مروان بن حكم و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عامر از آن جمله می باشند می كشتم.

عایشه از علی « ع » درخواست كرد كه به خواهرزاده اش امان بدهد.

امیرالمومنین عبدالله بن زبیر ، ولید بن عقبه و پسران عثمان و دیگر بنی امیه را نیز امان داد و همچنین به دیگر مردانی كه در روز جنگ شمشیرها را رها كرده و به خانه های خود برگشته بودند ، آزادی داد. و از گناهشان درگذشت.

عایشه را به مدینه فرستاد و برادرش عبدالرحمن بن ابی بكر را با عده ای محافظ همراه او كرد. علی با جماعتی از مهاجران و انصار وارد بیت المال بصره شد كه طلا و نقره در آن فراوان بود. دمی چند به آنها نگریست و آن وقت گفت چه افرادی برای رسیدن به اینها عدالت را معطل كردند و به پیكار روی آوردند و علی خرسند است كه به دو جامه ی كهنه قانع است. سپس دستور داد كه آنچه در بیت المال است ، بین یاران و همه كسانی كه همراه او بودند تقسیم كنند و به هر یك پانصد درهم بپردازند.

چنین كردند و یك درهم كم نیامد.[10] .

بدین ترتیب در تقسیم بیت المال نظام علوی جانشین نظامهای پیشین شد و همه دیدند كه درویشان در سرای علی « ع » بیگانه نیستند و علی در میان توده ی مردم است و با آنان چنان می كند كه با یاران نزدیك پیامبر و خویشان خود می نماید.

[صفحه 231]


صفحه 226، 227، 228، 229، 230، 231.








    1. گفتار 155 نهج البلاغه.
    2. از خطبه 173 نهج البلاغه.
    3. از خطبه 171 نهج البلاغه.
    4. در زمان طلوع اسلام جنگ بین خویشاوندان و اقوام بر سر دین اسلام بود ، در زمان ابوبكر مهمترین جنگهای نبرد بین مسلمانان و مرتدشدگان بود و در زمان علی جنگ بین مسلمانان پیرو حق و طرفدار باطل بود.
    5. از خطبه 148 نهج البلاغه.
    6. مروج الذهب ص 712.
    7. از خطبه 31 نهج البلاغه.
    8. كافی جلد 2 ص 189».
    9. مروج الذهب ص 718.
    10. مروج الذهب ، نقل آزاد از ص 728- 715.